وقتی از مجید حرف می‌زنیم، از که حرف می‌زنیم؟

ساره موسوی

مجید چند ماهی می‌شود که به جمع ما پیوسته است و در طراحی UI و UX کمک‌مان می‌کند. راستش اوایل فکر می‌کردیم ماندگار نباشد و زود از پیش‌مان برود، اما به مرور زمان، بیشتر و بیشتر با هم اخت شدیم و حالا او یکی از بچه‌های دوست‌داشتنی تیم‌مان است. 

مجید ۳۲ ساله است و اهل  استان گلستان. او از ۳۰ سالگی به تهران آمد و زندگی‌ مستقلی را شروع کرد. بودن در طبیعت، حسابی آرامش می‌کند. از آن پسرهای فوتبالی فوتبالی است و باید حواس‌مان باشد که جلوی او از تیم آرسنال چیز بدی نگوییم. غیر از فوتبال، به بازی‌های ویدئویی هم خیلی علاقه دارد و یکی از آرزوهایش ساخت یک بازی واقعگرا با دنیایی عجیب و مرموز و اسرارآمیز است. اگر این بازی را بسازد که خودم طرفدار سرسختش می‌شوم! :)

از ویژگی‌های شخصی که بگذریم، خلاقیت مجید توی کار، همیشه ما را به ذوق می‌آورد. او روز به روز بیشتر خودش را به ما ثابت می‌کند و ما هم حسابی خوشحالیم از داشتن یک دوست و همکار نوآور و بااستعداد در کنارمان.

از میز کار من چه خبر؟

گزارشی از پایان کمپین میز کار من

ساره موسوی

کمپین میز کار من هم با همه‌ی هیجاناتش تمام شد و برنده‌ی قرعه‌کشی ما هم جایزه‌‌اش را گرفت.  هنوز تعدادی از حامیان کمپین، هدیه‌ی برنده‌های قرعه‌کشی را اعلام نکرده‌اند و ما منتظر نتایج هستیم. 

کمپین میز کار من، اولین کمپینی بود که خود خودمان شروعش کردیم. حسابی هم پر از لحظه‌های لذت‌بخش از میزهای کار مختلف، آدم‌های مختلف و حس و حال‌های مختلف بود. آدم‌هایی که حتی اگر روی میز کارشان فقط  یک لپ‌تاپ ساده بود، باز هم پر از عشق به میز کارشان بودند و  با کلی ذوق برای ما عکس می‌فرستادند. خلاصه که دوست‌های خوب و مهربان زیادی پیدا کردیم و با کسب و کارهای جدیدی آشنا شدیم. برای کمپین‌های بعدی‌مان هم تجربه‌ی بیشتری به دست آوردیم و حالا سرمان پر از ایده‌های جالب است. 

خیلی‌ها می‌پرسیدند که چرا قرعه‌کشی انجام دادید؟ یا چرا به بهترین میز هدیه ندادید؟ و… راستش همان اول هم گفته بودیم که اصلا مسابقه‌ای در کار نبود، بلکه هدف ما از این کمپین این بود که بیشتر به میز کارمان توجه کنیم، آدم‌هایی که این قسمت از جهان‌شان (میز کارشان) را دوست دارند کنار هم جمع کنیم و بتوانیم به رسم یادبود به یکی از آن‌ها هدیه‌ای سمبلیک بدهیم. 

در پایین متن می‌توانید عکس هدیه‌هایی را که برای بچه‌های استودیو و برنده‌ی قرعه‌کشی در نظر گرفته بودیم، ببینید. 

 

مجید

 

نیما

 

لادن

 

امیر

 

نیما

 

لادن

 

مجید

 

امیر

 

مجید

 

برنده

 

خوشحال می‌شویم نظرتان را در مورد کمپین میزکارمن بدانیم و پیشنهاد‌هایتان را برای کمپین‌های بعدی بشنویم. 

شخصیت‌‌های محبوب ما کیستند

و چرا دوست‌شان داریم؟

ساره موسوی

در پست امروز بلاگ می‌خواهیم باز هم کمی بیشتر از خودمان برای شما بگوییم. تصمیم گرفته‌ایم از بین آدم‌های محبوب‌مان، دو نفرشان را به شما معرفی کنیم و دلیل این محبوبیت را هم بنویسیم. خب، با نیما شروع می‌کنیم:

نیما عمرانی

۱. ارنست شَکِلتون

او کاشف انگلیسی‌ای بود که در قرن ۱۹ زندگی می‌کرد و جزو اولین کسانی بود که در اوج دوران قهرمانانه‌ی اکتشافِ قطب جنوب، پا به آن‌جا گذاشت. با اینکه هیچ‌وقت نتوانست به قطب جنوب (مدار صفر درجه) دست پیدا کند و عملا تمام تلاش‌هایش با شکست مواجه شد، اما از او به عنوان رهبرِ صبور، محکم و پرتلاشی یاد می‌کنند که در شرایط سخت و بحرانی، بهترین راه‌ها را برای حفظ جان مردانش انتخاب کرد. 

آنچه از نظر من در شکلتون تحسین‌برانگیز است، قدرت ذهن او در دورانی است که بشر هنوز امکانات کافی برای شناخت کامل سیاره‌اش نداشت و همین نکته، خستگی‌ناپذیری و کوشش ارنست شکلتون را برای رسیدن به هدف، زیباتر می‌کند.

 

1.jpeg (97 KB) 

۲. مانکی دی لوفی Monkey D. Luffy

او شخصیت اصلی انیمه‌ی «One Piece» است. ویژگی‌های اصلی لوفی، شاد و خندان بودن و ایمان قوی‌اش به هدفی است که دارد. ذهن لوفی به طور عجیبی محکم است و همین ویژگی به او قدرت می‌دهد. او سعی می‌کند به یک مقامی که در انیمه، با نام «پادشاه دزدان دریایی» عنوان می‌شود، برسد، اما این جایگاه مهم نیست؛ او در این مسیر به شخصیت‌های دیگر کمک می‌کند تا بتوانند حق‌شان را از کسی که به آن‌ها ظلم کرده بگیرند.

مانکی دی لوفی در مسیر جزیره‌ها و دریاهای مختلف، دوستان زیادی پیدا می‌کند که بهترین‌هاشان با او هم‌راه می‌شوند و به کمک هم به سمت ماجراهای تازه حرکت می‌کنند.

راستی لوفی یک دزد دریایی و کاپیتان کشتی است!

 

2.jpeg (54 KB)

 

 

 مسعود گروسیان

۱. حسین علیزاده

حسین علیزاده همیشه برای من نماد اوج مهارت و نوآوری است؛ نوآوری در زمینه‌ای که کلمه‌ی «سنتی» بخش جدانشدنی آن بوده و مهارتی که با سال‌ها حوصله و تمرین به دست آمده است. و البته چهره‌ی خشن اما در عین حال مهربان و صبورش هم همیشه در مواقع دشواری، برای من امیدبخش بوده و هست.

 

3.jpeg (61 KB)

 

۲. پدر بزرگم

ما پدربزرگم را «پدرجون» صدا می‌کردیم. تمام کودکی من پر از خاطرات زیبا و رنگی از اوست. پدرجون خیلی خوش‌تیپ و خوش‌مشرب بود و یادم است همیشه از اینکه دستش را بگیرم، حسابی کیف می‌کردم.

خلاصه که پدربزرگم ترکیب جالبی از این کلمات بود: باحال و خوش‌معاشرت، خوش‌سفر و اهل کباب، خوش‌تیپ و جذاب، باسواد و سخنور، رویاپرداز و عاشق.

 

4.jpeg (47 KB)

 

 

 لادن شاپورزاده

۱. انوشه انصاری

او کاوشگر و رئیس انجمن گردانندگان شرکت فناوری ارتباط از راه دور «TTI» است. همچنین اولین زن گردشگر فضایی و چهارمین نفری است که هزینه‌ی سفر فضایی خود را پرداخت کرده است. انوشه انصاری در سال ۲۰۱۵ جایزه‌ی «پیشگام فضا» را از جامعه‌ی ملی فضای آمریکا به عنوان نخستین زن گردشگر فضایی از آن خودش کرد.

من خیلی لذت می‌برم وقتی می‌بینم در این دنیای زن‌ستیز که حتی در مواردی، زن‌ها حق خواندن و نوشتن ندارند، یک زن ایرانی توانسته است این کار بزرگ را انجام بدهد و یک افتخار جهانی برای همه‌ی زنان و جامعه‌ی علمی به دست بیاورد.

 

5.jpeg (64 KB)

 

۲. برادران دیزنی

والتر و روی الیور از چهره‌های سرشناس صنعت انیمیشن آمریکا هستند؛ بنیانگذار محصولات والت دیزنی که بعدها به یکی از معروف‌ترین و بهترین شرکت‌های تولید فیلم تبدیل شد. برادران دیزنی توانستند با خلق شخصیت‌هایی چون میکی‌ماوس، سفید برفی، آلیس در سرزمین عجایب، سیندرلا، دیو و دلبر، زیبای خفته و… زندگی میلیون‌ها کودک را رنگی و شاد کنند.

دوران کودکی من و خیلی از دخترها با انیمیشن‌ها و شخصیت‌های والت‌دیزنی گذشت و شکل گرفت. هنوز هم با دیدن‌شان به دنیای پر‌هیجان کودکی پرت مي‌شوم و به یاد می‌آورم که این شخصیت‌ها چه تاثیری رو کودکی ما داشتند؛ آنقدر که حتی گاهی خودمان را در جایگاه آن‌ها می‌دیدیم و نقش‌شان را در زندگی واقعی بازی می‌کردیم.

خلاصه که من عاشق دنیای والت‌دیزنی هستم و یکی از آرزوهایم این است که در آینده، همراه دختر یا پسرم به دیدن «دیزنی لند» که در آناهایم کالیفرنیا در ایالات متحده آمریکاست بروم.

 

6.jpeg (97 KB)

 

 

 مهدی گروسیان

۱. جلال‌الدین محمد رومی (مولانا)

من معتقدم که مولانا استاد همه‌ی ما ایرانی‌ها است. او ۸۱۱ سال پیش در بلخ و یا شاید در وخش به دنیا آمد. این دو شهر به ترتیب در افغانستان و تاجیکستان کنونی قرار دارند. در پایین دو غزل از مولانا را می‌خوانیم که به ترتیب پشت سر هم آوردم‌شان. بخش اول، تصویری تایم‌لپس از تغییر فصل‌ها و بخش دوم یک تصویر فراکتالی ِ آخرزمانی را نشان می‌دهد:

برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد

تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم

آنکه کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو

تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم

ولی

چو این تبدیل ها افتاد نه هامون ماند و نه دریا

چه دانستم دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

 

10.jpeg (62 KB)

 

۲. ما لانگ

او یک بازیکن ۲۹ ساله چینی «تنیس روی میز» است. او دارنده‌ی مقام اول این ورزش برای طولانی ترین دوره بوده و همچنین تنها بازیکن مردی است که مقام نخست همه‌ی مسابقات معتبر را به دست آورده است. چیزی که برای من بیشتر اهمیت دارد این نکته است که بازی ما‌ لانگ بسیار زیبا، سریع،‌ باهوش و تمیز است. او در هنگام بازی همواره خونسرد و متمرکز است و همیشه بهترین بازی‌اش را در مقابل همه رقیبانش به نمایش می گذارد.

 

9.jpeg (34 KB)

 

 

 امیر قدیمی

۱ و ۲. لوئیس همیلتون و کیمی رایکونن

اوج تکنولوژی و توانایی بشریت را می‌توان در مسابقات فرمول ۱ پیداکرد. جایی که زمان، مهارت و علم، ابعادی برای دست یافتن به یک نتیجه هستند: «سریع ترین راننده جهان.»

بزرگترین تولیدکنندگان اتوموبیل مانند «مرسدس بنز»، «فراری»، «رنو» و... از پیشرفته‌ترین علوم آیرودینامیک، علوم ساخت هواپیما و تجربه‌ی چند ده ساله خود در طراحی و تولید اتومبیل استفاده می‌کنند تا بی‌نقص‌ترین و سریع‌ترین ماشین فرمول ۱ ممکن را برای مسابقات بسازند. اما تا اینجا فقط نیمی از راه را طی کرده‌اند؛ چرا که تنها عاملی که پیروزی ۱۰۰٪ را تضمین می‌کند، داشتن بهترین راننده‌ی دنیاست.

برای نمونه، لوئیس همیلتون از ۸ سالگی رانندگی حرفه‌ای را با کارتینگ آغاز کرد و در ۲۲ سالگی برای اولین بار به مسابقات فرمول 1 راه یافت، او ۴ بار عنوان قهرمانی جهان را کسب کرده است و در این لحظه با کسب ۲۶۵ امتیازِ نفر اول مسابقات ۲۰۱۸ است.

 

7.jpeg (72 KB)

 

کیمی رایکونن هم یکی دیگر از راننده‌های مسابقات فرمول ۱ است. او در ۱۱ سالگی کارتینگ را شروع کرد و در سال ۲۰۰۰ در مسابقات فرمول ۱ رنوی بریتانیا قهرمان شد. از آن سال تا به امروز توانسته است در ۲۰ مسابقه، مقام اول را کسب کند. او به دلیل خونسردی زیاد و کم‌حرفی‌اش به مرد یخی معروف است.

 

8.jpeg (69 KB)

 

خلاصه که رانندگان فرمول ۱ همیشه برای من نماد مهارت، هوش و قدرت جسمانی هستند. در طی مسابقه اصلی فشار بسیار زیادی روی آنها ست و معمولا بعد از مسابقه ۲ تا ۸ کیلوگرم وزن کم میکنند!

من هم با شروع رانندگی کارتینگ، خودم را در مسیری قرار داده‌ام که بتوانم از نظر جسمانی و مهارت به رانندگان فرمول ۱ نزدیک شوم و در لحظه‌ای که روی پیست با سریع ترین سرعت ممکن می‌رانم، حس زنده بودن را بیشتر از هر زمان دیگری در خودم احساس می‌کنم.

 

 

و در پایان، خودم، ساره موسوی

۱. توتورو

توتورو یکی از شخصیت‌های انیمیشن «همسایه‌ی من توتورو» به کارگردانی «هایائو میازاکی» است. او در واقع یک روح عجیب و غریب و خیلی خیلی بزرگ است که در جنگلی نزدیک یک خانه‌ زندگی می‌کند که به تازگی ساتسوکه و خواهرش مِی، همراه با پدرشان به آن‌جا نقل مکان کرده‌اند. این دو خواهر منتظرند تا مادرشان که بیمار است، از بیمارستان مرخص شود و دوباره خانواده‌شان دور هم جمع شوند.
در کشاکش این روزهای سخت و پر از دلتنگی است که آن‌ها با توتورو و چند روح بانمک دیگر آشنا می‌شوند.
توتورو هیچ‌وقت حرف نمی‌زند، اما همیشه‌ی خدا آماده‌ی لبخند زدن و کمک کردن است. او هر کاری می‌کند که به دو خواهر توی داستان کمک کند تا بتوانند مادرشان را ببینند و دلتنگی‌شان کم‌تر شود، حتی اگر آن کارها خیلی خیلی دور از ذهن باشند. گاهی آرزو می‌کنم که کاش یکی از خواهران توی این انیمیشن بودم و یک توتوروی چاق و مهربان برای خودم داشتم.

 

11.jpeg (60 KB)

 

۲. فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد یک جورهایی بت دوران نوجوانی من بود. آن روزها با فکر و ذکر اشعار و نوشته‌ها و فیلم‌های او زندگی می‌کردم. هر چیزی که اثری از او داشت می‌خریدم، می‌خواندم، تماشا می‌کردم. یادم است که فیلم «خانه سیاه است» را بارها و بارها تماشا کردم و هر بار حسابی اشک ریختم. فروغ روی نوشتن من هم حسابی تاثیر گذاشته بود. وقتی شعرهای دوران نوجوانی‌ام را می‌خوانم، تاثیر او را خیلی خوب در آن‌ها احساس می‌کنم.

هنوز هم فروغ را خیلی دوست دارم، شاید دیگر بت من نباشد، اما هنوز هم با دیدن عکس‌ها و نوشته‌هایش قلبم یک جوری می‌شود.
احساس می‌کنم که فروغ خلاصه‌ی تمام ویژگی‌های فوق‌العاده‌ای است که یک زن می‌تواند داشته باشد. زنی که هم دیوانه‌وار عاشق بود، هم جسارت بیان عمیق‌ترین و شخصی‌ترین احساسات زنانه‌اش را داشت، هم از زمان خودش جلوتر زندگی می‌کرد، هم زیبا بود و هم در اوج فروغ بودن از دنیا رفت. نوجوان که بودم، آرزو داشتم که من هم توی سنی بمیرم که فروغ مرد، اما خب، الان خیلی چیزها توی ذهنم تغییر کرده است.

 

12.jpeg (60 KB)

 

شما هم دو نفر از شخصیت‌های دوست‌داشتنی زندگی‌تان را به ما معرفی کنید. این شخصیت‌ها می‌توانند هر کسی باشند، از آدم‌های معروف گرفته تا آدم‌های غیر معروفی که فقط خودتان می‌شناسیدشان یا حتی شخصیت‌های تخیلی و کارتونی. منتظرتان هستیم.

در تلاش برای غرق نشدن

ما هم مجبور به تعدیل نیرو شدیم

ساره موسوی

وضعیت خیلی خراب است آقا! بله! دقیقا همین اندازه خراب! به اندازه‌ی عجیب بودن شروع این متن با این جمله! اوضاع حسابی قاراشمیش است و ما داریم به سختی خودمان را جمع و جور می‌کنیم. روی کاغذ، حسابی شرایط خوبی داریم و حساب بانکی‌مان پر از پول است، اما در واقعیت همه چیز فرق می‌کند. 

گاهی آن‌قدر از کار کردن در این کشور ناامید می‌شویم که اصلا به فکر می‌افتیم که همه‌چیز را تعطیل کنیم، سختی‌های مهاجرت را به جان بخریم و این‌قدر بی‌ثبات و پر از نوسان پیش نرویم. گاهی هم کورسوی امیدی پیدا می‌شود و برای مدتی دوباره کمی جان می‌گیریم. همین چند وقت پیش بود که مجبور شدیم با سه نفر از همکاران خوب‌مان خداحافظی کنیم. دل‌مان می‌خواست آن‌قدر قدرت داشته باشیم که دست همه‌ی آدم‌های بااستعداد را بگیریم و بیاوریم‌شان توی قایق‌مان، نه اینکه…!

ناراحتیم! گیجیم! نمی‌دانیم تقصیر را باید گردن چه کسی بیندازیم! اصلا نمی‌دانیم باید حتما تقصیر را گردن کسی بیندازیم یا نه! اما با همه‌ی این سردرگمی‌ها و نداستن‌ها، باز هم داریم سعی می‌کنیم یک راه حل خوب برای ماندن، ادامه دادن و بهتر شدن پیدا کنیم. 

حال و روز شما هم مثل ماست یا هنوز در دل‌تان آب از آب تکان نخورده؟ شما به چه راه‌حل‌هایی فکر می‌کنید برای گذر از این طوفان طولانی و مخرّب؟ به نتیجه‌ای هم رسیده‌اید؟ خوشحال می‌شویم حرف‌ها، درد‌دل‌ها و راه‌حل‌های شما را بشنویم.

امیر قدیمی، یک اودیسه فضایی

از زبان عضو تازه‌ی استودیو

امیر قدیمی

 

فیلمی را تصور کنید که در20 دقیقه آغازین هیچ‌گونه دیالوگی نداشته باشد و درعین‌حال تاریخ 5 میلیون ساله زندگی بشر را شرح دهد!

بله فیلم "یک اودیسه فضایی: 2001" ساخته "استنلی کوبریک"؛ شخصی که من را عاشق سینما کرد. همیشه دوست داشتم فیلم‌ساز شوم و فیلم‌هایم، سبک و حال و هوای مخصوص به خودشان را داشته باشند و قطعا تصاویر گیرا و زوایای دوربین استنلی کوبریک و آلفرد هیچکاک را سرلوحه شروع کارم قرار می‌دادم. اما برای فیلم‌ساز شدن راه بسیار طولانی است و برای شروع کار، نیاز به سرمایه، دوست و آشنا در سینما و زمان زیادی بدون پول کار کردن وجود دارد، که من هیچ کدام‌شان را نداشتم. نه سرمایه، نه آشنا و نه حتی امکان کار کردن بدون دستمزد و یا با دستمزد کم. این شد که باید با واقعیت تلخ زندگی روبرو می‌شدم. البته سعی کردم زیاد هم تلخ نشود، حالا می‌بینم که شیرین هم هست. برنامه نویسی وب‌سایت هم مانند سینما در بسیاری جهات یک مدیوم هنری است. این که بشود یک وب‌سایت عالی ساخت و کاربر که در واقع همان مخاطب است را به شوق آورد و یک تجربه به‌یاد ماندنی را برای او ایجاد کرد، خیلی هیجان‌انگیز است. تعداد مخاطبان یک وب‌سایت، گاهی از تماشاگران یک فیلم سینمایی هم بسیار بیش‌تر است و حتی می‌تواند تاثیر عمیق‌تر و طولانی‌تری در کاربر ایجاد کند؛ چرا که استفاده از یک وب سایت می‌تواند به‌صورت هرروزه باشد. مثل بسیاری از سرویس‌ها و وب‌سایت‌هایی که ما امروزه مجبور به استفاده از آن‌ها هستیم. سعی من این است که این اجبار را به لذت و هیجان تبدیل کنم تا بفهمیم که زندگی می‌تواند چقدر بهتر باشد. در مقطعی که من مشغول به‌کار هستم، گاهی می‌بینم که وب‌سایت و علم ایجاد آن، بیش‌تر از هر صنعت و هنر دیگری در کشورم در حال پیشرفت و همگام شدن با جامعه جهانی است. شاید سینمای ما با کیفیت‌های جهانی حداقل نیم‌قرن فاصله دارد و در خیلی از موارد حتی به کیفیت فیلم Metropolis ساخته سال 1927 میلادی هم هرگز نرسیده باشد، اما در عرصه وب و برنامه‌نویسی تحت وب به‌جرأت می‌توانم بگویم که فاصله کمی با عرصه جهانی داریم. امروز از این‌که عضو تیم استودیو گروسیان هستم بسیار خوش‌حالم، چرا که می‌دانم با تلاشی که ما در راستای افزایش دانش فنی خود داریم و هدفی که دنبال می‌کنیم، قطعا می‌توانیم به‌زودی، جزو بهترین تیم های طراحی و ساخت وب‌سایت دنیا قرار بگیریم.

 

تر و خشک باهم نمی‌سوزد

تفکیک زباله خشک و تر، آسان‌تر از آسان!

پانته‌آ کماسی

دوماه پیش، من شدم یکی از اعضای استودیو گروسیان، قصه‌اش را بعدا برای‌تان تعریف خواهم کرد. امروز می‌خواهم یک قصه‌ی کوچک‌تر که توی دل قصه‌ی آمدن من به استودیو جا گرفت را تعریف کنم. روزهای اول بود که به استودیو وارد شده بودم و مثل همه آدم‌های دیگر سعی می‌کردم زیاد از جایم تکان نخورم تا اول بسنجم و ببینم اطرافم چه‌خبر است؛ روز اول یا دوم بود که به قصد انداختن زباله‌ی یک خوراکی، به‌سمت آشپزخانه رفتم. داشتم فکر می‌کردم دقیقا باید کجای آشپزخانه دنبال سطل آشغال بگردم؟ توی کابینت؟ کنار دیوار؟ وارد آشپزخانه که شدم به جای یکی، دوتا سطل آشغال کنار دیوار دیدم! روی در یکی‌شان نوشته بود تر و روی در دیگری خشک. نیشم باز شد و توی ذهنم گفتم: آفرین! حقیقتش توی هیچ‌کدام از محل‌کارهای قبلی چنین چیزی را ندیده بودم؛ حتی پیشنهادش هم با شوخی یا پشت‌گوش اندازی روبه‌رو می‌شد، اما این‌جا انگار همه‌چیز از پایه درست بود. 

حالا شاید فکر کنید اصلا چرا باید چنین قصه‌ای را تعریف کنم؟ یک جمله قدیمی معروف وجود داشت که می‌گفت اگر می‌خواهی دنیا را تغییر دهی، اول از خودت شروع کن. گاهی با کارهای کوچک و ساده‌ای مثل همین تفکیک کردن زباله خشک و تر، توی خانه‌های خودمان، می‌شود قدم بزرگی برداشت. اصلا قدم بزرگ نه، تصور کن حتی اگر فقط همین خودت یک‌نفر این‌کار را انجام بدهی، چقدر در وقت و انرژی و سرمایه روند بازیافت و تفکیک صرفه‌جویی می‌شود.

خلاصه کلام این‌که با همین کارهای کوچک و از خود خودمان است که تغییرهای بزرگ‌تر رقم می‌خورند، مثل یک دومینوی طولانی!

 

قصه‌های نیما و دوچرخه...

تهران را با دوچرخه گز کنیم!

نیما عمرانی

 

لذت‌هایی که در دوران کودکی و نوجوانی تجربه می‌کنیم، پررنگ، تاثیرگذار و خالص هستند و در ذهن حک می‌شوند؛ یکی از این لذت‌ها برای من و بسیاری از هم‌نسل‌هایم، دوچرخه داشتن و دوچرخه سواری بود. اولین وسیله‌ای که به ما امکان می‌داد تا از سرعت معمولی، که سرعت راه رفتن یا دویدن بود تندتر برویم! در راستای حفظ و تکمیل (و نه تغییر) شخصیت کودکیم، سعی کردم این لذت را دوباره و به شکل جدی‌تری زنده کنم.

 

شروع به هر حرکتی، یک نیروی محرکه نیاز دارد؛ برای من جرقه‌ی این مسیر چه بود؟ زندگی‌نگاره‌ای از «جعفر مدرس صادقی» به‌نام «داستان یک دوچرخه» که در مجله داستان منتشر شده بود. مدرس صادقی و دوستش که برای امتحانی از اصفهان به تهران آمده بودند، به‌صورت اتفاقی در پیاده‌رو، یک اسکناس هزار تومانی پیدا می‌کنند و هر کدام پانصد تومان به جیب می‌زنند. مدرس صادقی، با چهارصد و پنجاه تومان، یک دوچرخه‌ی رالی سبک می‌خرد و به اصفهان بازمی‌گردد. نویسنده بعدتر برای ادامه‌ی تحصیل، به تهران نقل مکان می‌کند و در ادامه، از دوچرخه‌هایی که داشته و دوچرخه‌سواری در تهران، با جزئیات دقیق و حوصله صحبت می‌کند. این متن ذهنیت من را، در مورد دوچرخه‌سواری در تهران عوض کرد و به من ثابت کرد که کار چندان عجیب و غریبی نیست. 

 

من از سکون، آزار می‌بینم و به مسیر و جزئیات اهمیت می‌دهم. استفاده از دوچرخه در تهران باعث می‌شود که احساس کنم در حرکتم و برای این حرکت، تلاش می‌کنم. ضمن این‌که زمان زیادی را صرف این‌کار نمی‌کنم، چرا که سرعت متعادلی دارم؛ نه سرعت بسیار تند مثل موتور و نه کند مثل راه رفتن. حالا شاید بپرسید چه فرقی مثلا با پیاده‌روی داره؟ در حال پیاده‌روی هم در حرکت هستیم و داریم انرژی مصرف می‌کنیم. من می‌توانم این‌طور جواب بدهم که: خیلی با هم فرق دارند! این چه سوالی بود که پرسیدید؟! 

 

برای حمل و نقل در تهران چه راه‌هایی داریم؟ 

 

  • حمل و نقل عمومی شامل مترو، اتوبوس و تاکسی

همه می‌دانیم که وضعیت حمل و نقل عمومی، خصوصا مترو و اتوبوس‌ در تهران، به چه صورت است؛ از مشکلات زیرساختی و فنی گرفته تا نوع تعامل مردم جامعه با یک‌دیگر، این مسیر را به اعصاب خردکن‌ترین روش برای رسیدن به مقصد تبدیل کرده‌است. من برای حفظ سلامت جسم و ذهن خودم، سعی می‌کنم تا جایی که امکان دارد، از این مکان‌ها دوری کنم.

 

  • حمل و نقل خصوصی مثل اسنپ یا دربستی 

حمل و نقل خصوصی، شاید تمیز‌ترین روشِ حمل و نقل، صرفا برای کاربر و نه برای محیط شهری باشد. از نظر تاثیر در آلودگی محیط، با فاصله‌ی کمی پایین‌تر از وسایل موتوری شخصی قرار می‌گیرد، اما هزینه‌ی بالایی دارد. 

 

  • وسایل موتوری شخصی مثل ماشین یا موتور 

من به‌شخصه، در موارد خاص و ضروری از موتور استفاده می‌کنم، چرا که به‌نظرم، تاثیر کم‌تری بر آلودگی هوا دارد.

  • پیاده‌روی
  • دوچرخه

بین این چند مورد، به نظر من و با توجه به شخصیت خودم دوچرخه بهینه‌ترین وسیله است، چرا که هیچ‌گونه آلودگی (چه صوتی و چه زیستی) تولید نمی‌کند.

از طرف دیگر، با توجه به مشغله‌های فراوان، زمان و گاهی انگیزه‌ای برای ورزش کردن باقی نمی‌ماند. پس اگر بتوانیم از زمانی که روزمره برای رسیدن به مقصد صرف می‌کنیم، برای ورزش کردن و لذت بردن استفاده کنیم، هوشمندانه عمل کرده‌ایم.

البته ادعا نمی‌کنم دوچرخه همیشه سریع‌ترین وسیله برای رسیدن به مقصد است، واقعا به مسیر بستگی دارد، اما در ساعات شلوغ روز، مخصوصا غروب‌، دوچرخه قطعا شما را  زودتر به مقصد می‌رساند.

با دوچرخه دیگر در ترافیک‌های طولانی نمی‌مانید؛ سبک و کوچک است و به‌راحتی می‌شود از انتهای سمت راست خیابان حرکت کرد و یا با سرعت خیلی پایین، به شکلی که به عابرها آزاری نرسد، از پیاده‌رو هم استفاده کرد.

 

خاطرم است آقای رضا کیانیان، در مصاحبه‌ای در جواب این‌که چرا بازیگری می‌کنید پاسخی بسیار صریح و روشن دادند: چون از این‌کار لذت می‌برم! و تاکید داشتند که این موضوع به‌هیچ‌وجه با مفاهیمی مانند خدمت به هنر، سینما، جامعه، مردم و... ارتباطی ندارد.

برای من هم، دوچرخه‌سواری چنین دلیل روان و محکمی دارد؛ چون از آن لذت می‌برم و اعتقاد دارم جذاب‌ترین گزینه است!

 

دفتر نو، احوال تازه

جایی نزدیک‌تر به دوستان دیرین

پانته‌آ کماسی

مدتی می‌شود که به یک دفتر تازه نقل مکان کردیم؛ یک جای خوش آب و هوای نسبتا شلوغ، طرف‌های مرکز شهر تهران، که از مزیت‌هایش بر دفتر قبلی، نزدیک‌تر شدن‌ به دوستان و هم‌کاران دیرین‌مان است. تلفن‌ها و سیستم سرمایشی را تازه وصل کردیم و هنوز تابلوهای‌مان را به دیوار نزدیم، اما از پنجره‌های قدی که آخر بهار و سرسبزی کوچه را نگاه می‌کنیم، حالمان هم آرام و خوب می‌شود.  

سلام بهار

دانلود آیکون‌های نوروز و سفره هفت سین

ساره موسوی

چیزی به رسیدن بهار و رنگارنگ شدن شهر نمانده است. دوباره قرار است مست شویم از عطر گل و شکوفه و نسیم بهاری. 

ما که بعد از سه ماه کار سخت و فشرده، یک عالمه ذوق داریم برای رسیدن نوروز و یک استراحت درست و حسابی. استودیوی ما هم دیگر رنگ و بوی بهاری گرفته، مخصوصا از وقتی که لادن عزیز شروع کرد به طراحی آیکون‌های زیبای سفره‌ی هفت‌سین.
icon-Norouz-97-Garousian.ir.png (135 KB)
اگر دوست داشته باشید، می‌توانید این آیکون‌ها را به صورت رایگان و وکتور دانلود کنید. امیدواریم دوستشان داشته باشید. 
راستی نوروز پیشاپیش مبارک!

ما و فیلم‌های محبوب‌مان

ساره موسوی

فیلم‌ها مثل وِرد می‌مانند، وِردهایی برای ورود به دنیاها، زندگی‌ها و تجربه‌های مختلف. من که اگر روزی یکی دوتا فیلم نبینم، روزم روز نمی‌شود. چند وقت پیش هم تصمیم گرفتم یک مطلب در مورد فیلم‌هایی بنویسم که یا در مورد برنامه‌نویس‌ها هستند یا یک جورهایی به این کار ربط دارند، اما بعد از کمی جستجو و صحبت کردن با بچه‌ها به این نتیجه رسیدم که اصلا این موضوع را ول کنم و بروم سراغ خود بچه‌های استودیو و فیلم‌های مورد علاقه‌شان. گفتیم این‌طوری، هم خود ما کمی بیشتر هم را می‌شناسیم و هم شما نسبت به ما احساس نزدیکی بیشتری پیدا می‌کنید.

بالاخره قرار شد نفری ۵ فیلم معرفی کنیم، اما راستش فیلم‌های مورد علاقه‌مان آن‌قدر زیاد بودند که دل‌مان نیامد فقط به ۵ عدد بسنده کنیم و آخرش تا ۱۰ تا فیلم هم پیش رفتیم. هرچند که فیلم‌های مورد علاقه‌مان از ۱۰ تا هم بیشتر است. 

خلاصه که این شما و این هم فیلم‌های محبوب ما:

 

مسعود

 

MasoudGarousian1.jpg (51 KB)

  • ابد و یک روز
  • فروشنده
  • پری
  • یک حبه قند
  • God Father
  • Fight Club
  • Million Dollar Baby
  •  (Black Mirror (TV Series
  • (Mr Robot (TV Series
  • (Game Of Therones - Season1 (TV Series

 

نیما

 

NimaOmrani1.jpg (42 KB)

  • سگ‌کشی
  • شهر زیبا
  • طعم گیلاس
  • خانه‌ی سبز (سریال)
  • Taxi Driver
  • Interstellar
  • Bird Man
  • (One Piece (Anime
  • The Grand Budapest Hotel
  • Copie Conforme 

 

حامد

 

HamedMousavi1.jpg (31 KB)

  • درباره الی
  • جدایی نادر از سیمین
  • هامون
  • مادر
  • باغ‌های کندلوس
  • Blue
  • No Country For Old Men
  • Annie Hall
  • The Hunt
  • Leon

 

لادن

 

LadanShapourzadeh1.jpg (65 KB)

  • Old Boy
  • Baraka
  • Amour
  • Forest Gump
  • North Country
  • Monster
  • Head In The Clouds
  • Spring Summer Fall Winter And Spring
  • Gloomy Sunday
  • (The IT Crowd - Shameless - Casual (TV Series

 

مرتضی

 

MortezaHashtroudi1.jpg (54 KB)

  • The Shawshank Redemption
  • Memento
  • Interstellar
  • Eternal Sunshine Of The Spotless Mind
  • The Prestige
  • Gloomy Sunday
  • Atonement
  • (True Detective (TV Series
  •  (Band Of Brothers (TV Series
  • (The Pacific (TV Series 

 

و بالاخره خودم

 

SarehMousavi1.jpg (25 KB)

  • هامون
  • طلسم
  • پرده‌ی آخر
  • شاید وقتی دیگر
  • Nikita
  • Full Metal Jacket
  • Stalker
  • The Eighth Day
  • (Black Mirror (TV Series
  • (My Neighbor Totoro (Animation

 

به به! خوشم آمد! همه‌ی بچه‌ها اهل فیلم‌های خوب و کار‌درست! :) 
حالا شما بگویید که سلیقه‌ی کدام یکی از ما به سلیقه‌‌تان نزدیک‌‌تر بود؟ خوش‌حال می‌شویم که شما هم فیلم‌های محبوب‌تان را به ما معرفی کنید. 

دفعه‌ی بعد از کتاب‌های محبوب‌مان برای‌تان می‌نویسیم. منتظرمان باشید.