چند وقت پیش، یک کتاب با عنوان «راهبرد کسبوکار» نوشته برایان تریسی، ترجمه صالح سپهریفر از انتشارات دنیای اقتصاد به دستمرسید. به نظرم اگر آدمها (مجموعهای متمرکز از دانش و مهارت) را هم به چشم محصول ببنیم، مطالعه این کتاب برای همه از جمله کارشناسان، مدیران و .. میتواند مفید باشد.
در ابتدای کتاب، برایان تریسی داستان جنگ اسکندر و داریوش را تعریف میکند و در ادامه، از نتایج آن به ۷ اصل در راهبرد کسبوکار میرسد. به نظرم آمد خوب است چکیده این اصول را با شما در میان بگذارم و در کنارش از تجربههای اندک خودم هم بگویم.
اصل هدف
همهی ما با کلمهی {به نظر من} مستعملشده «هدف» آشنا هستیم و احتمالا اهدافی هم برای خود داریم. اما خوباست تعریفش را با بیان دو ویژگی دقیقتر کنیم.
- هدف باید شفاف و دقیق باشد. مثلا میخواهم از نقطه A به B برسم.
- مسیر دستیابی به هدف مشخص باشد. مثلا برای رسیدن از A به B، ابتدا لازماست لباس بپوشم، به ایستگاه مترو بروم و …
بدون تعارف در گپهای خودمانی که با دوستان و اطرافیانم دارم به وضوح میبینم که دلیل خیلی از غرزدنها و نشدنها، علیرغم علاقه و تلاش زیاد همین شفافنبودن اهداف است. مثلا خیلیها ماموریت و چشمانداز را با هدف اشتباه میگیرند.
قراربود خلاصه و چکیده بگویم. چشم :)
اصل تهاجم
این جمله زیبای ناپلئون: «هیچ نبردی، با دفاع پیروز نشدهاست.»
اصل تمرکز قوا
تمرکز قوا، یعنی چیدمان مناسب و بهینه از نیروها و امکاناتی که در اختیار داریم. برای چیدمان صحیح، اولین قدم، شناخت و آگاهی از امکانات و توان خودمان یا سازمانمان است. اینکه بدانیم در کجاها خوب هستیم، در کجاها به آموزش نیاز داریم و سوالاتی از این دست کمک میکند بفهمیم الان در کجا هستیم.
حالا وقت چیدمان توان، امکانات و نیروهاست.
اصل تحرک
درجه خشونت و اصلاحات جنگی این مطلب بالاست. واقعیت ایناست که بازار رقابت کسبوکارها هم اگر بیشتر از جنگهای واقعی (بیتعارف) خشن و بیرحم نباشد، کمتر نیست.
خب برگردیم به بحث. اصل تحرک در مورد چابکی و سرعتعمل حرف میزند. ارائهی راهحلهای تازه، خلاقیت و نوآوری کمک میکند بعد از تست محصول و بررسی بازار، مزیت رقابتیمان را بهتر بفهمیم و با کمترین تعلل در موقعیت مناسب قرار بگیریم.
یادآوری: اهمیت آرایش بهینه و درست نیروها (اصل تمرکز قوا) اینجا نمایان میشود.
اصل عمل هماهنگ
نمیتوانم در یک پاراگراف حرفهایم را جمع کنم. بعدا مفصلتر در اینباره مینویسم.
به نظرم اعتقاد به اهمیت و ارزشمندبودن ماموریت، چشمانداز و اهداف تیم، از حداقلهای جمعشدن افراد در یک تیم است. برایمان جالباست که گهگاه با دوستانی مصاحبه میکنیم که حتا به وبسایتمان سرنزدهاند، از پروژههایی که انجام میدهیم خبر ندارند و … . همین میشود که بعد از استخدام و شروع همکاری، رفتارهای غیرحرفهای شروع میشود. پیشنهاد میکنم روی اینها حساس باشید.
به نظرم این دقتها باعث میشود تیمی داشتهباشیم با روحیه همکاری بالا که به محصول و خروجی تیم اعتقاد دارد. اعضای آن رشد فردیشان را با رشد تیم هماهنگ میدانند و از چالشهای تازه استقبال میکنند.
و نظم. این جمله را هم از پدرم (و ایشان از دیل کارنگی) برایتان نقل میکنم: «کار منظم پاداشی چند برابر دارد.»
اصل غافلگیری
مشتری را بهوجد بیاوریم. بازار را شگفتزده کنیم. کارهایی را که به ما میسپرند، Over Deliver کنیم. اینجاست که همسو با مزیت رقابتیتان شکافی در بازار، تحیری در مخاطبانتان اتفاق میافتد.
کمربندها را سفت ببندید، وقت سواریست.
اصل بهرهگیری
۶ اصل پیش، ما را به اینجا رساندهاند. فرصتی در بازار پدید آمدهاست. حالا وقت درو کردن است. شاید برایتان این اصل بدیهی به نظر بیاید. اشتباه نکنید! مثالهای زیادی در تاریخ کسبوکار وجود دارد که تعلل در همین لحظه باعث از دسترفتن کلی برنامه، زحمت و تلاش شدهاست.
دوستان عزیزم، امیدوارم این چکیده مطلب از کتاب راهبرد کسبوکار کمککند بتوانیم هر چند وقت نگاهی از بالا به خودمان و وضعیت تیممان داشتهباشیم. خوشحالم میکنید اگر نظراتم را بیرحمانه نقد کنید و کمکمکنید در کنار شما بیشتر بیاموزم.
@garousian_ir
https://goo.gl/xAVG3d